ریحانه خانم دختر گل مامان وبابا

بدون عنوان

سلام دخترگلم از بس تلویزیون نگاه میکنی اونم کانال ترکیه زبانت مثل اونا شده امروز تصمیم کبری گرفتم وقتی خواب بودی تمام کانال کارتون رو حذف کردم اخه میدونم وقتی بری مدرسه گیج  میمونی   . ...
23 اسفند 1392

بدون عنوان

دختر خوشگلم شبا روش لحاف نمیکشه میره نزدیک چنجره میخوابه  واسه همین یکم سرما خورده منم واسش ترکیب زنجبیل ودارچین ومیخک وع سل دادم تا شب اب بینشم قطع شد ...
23 اسفند 1392

دل نوشته

سلام عسل  مامان الان ساعت 12 شب وتو رفتی پیش اجون بخوابی داشتم وبلاگتو ابدیت میکردم یه دوست تازه پیدا کردم مامان رامیلا درد دل اونو خوندم  دیدم درست میگه وقتی اسباب بازی هاتو تو اتاقت یا پذیرایی میرختی عصبانی میشدم یا وقتی بابات از سر کار می اومد وباهات بازی میکرد میگفتم من از صبح این خونه رو تمیز کردم به هم نریزید ولی فهمیدم  تا کی میخوای بازی کنی واسباب بازی بریزی فوقش چند سال بیشتر نیست مامانم میگه یادت رفته بچگی خودت   اون زمان ما خونه اجاره بودیم حیاط خونه دست صاحبخونه بود بعضی وقتها کلید رو میداد من وخاله ات از پنجره اسباب بازی ها رو با طناب میفرستادیم حیاط وتا شب بازی میکردیم الان خالت رفته ایذه ومن موندم خاط...
1 آذر 1392

دل نوشته

  سلام دختر خوشگلم این اولین مطلبی که برات مینویسم  الان که من مشغول نوشتنم تو با بابات بازی میکنی الان 29 ابان 1392 هست خیلی شلوغ شدی  از دیروز متوجه شدیم که چقدر خاله بازی رو دوست داری میز وصندلی اسباب بازی رو میاری واسه عروسک هات چای میریزی یواشکی ازت فیلم گرفتم وقتی بزرگ شدی نگاه کن  دیشب رفتی بالا پیش ماجون بخوابی اونقدر رو تخت وول میخوری که نصف شب من از صدای افتادنت خودمو رسوندم بالا خودت نفهمیدی یه اتفاق که دیروزواست افتاد من رفته بودم بیرون کار داشتم اونقدر که محو تماشای کارتون میشی میخواستی ادعا لیکو رو در بیاری پیشونیت خورده بود به در وزخم شده بود تا شب سرتو با شالت بستی که من مریضم ...
1 آذر 1392
1