تبریک نی نی وبلاگ
درس خوندن
دخترم تا الان که 2سالو 8 ماهت هست میتونی 200تا کلمه رو از روی نوشته بخونی ...
عکس های شمال
دل نوشته
سلام عسل مامان الان ساعت 12 شب وتو رفتی پیش اجون بخوابی داشتم وبلاگتو ابدیت میکردم یه دوست تازه پیدا کردم مامان رامیلا درد دل اونو خوندم دیدم درست میگه وقتی اسباب بازی هاتو تو اتاقت یا پذیرایی میرختی عصبانی میشدم یا وقتی بابات از سر کار می اومد وباهات بازی میکرد میگفتم من از صبح این خونه رو تمیز کردم به هم نریزید ولی فهمیدم تا کی میخوای بازی کنی واسباب بازی بریزی فوقش چند سال بیشتر نیست مامانم میگه یادت رفته بچگی خودت اون زمان ما خونه اجاره بودیم حیاط خونه دست صاحبخونه بود بعضی وقتها کلید رو میداد من وخاله ات از پنجره اسباب بازی ها رو با طناب میفرستادیم حیاط وتا شب بازی میکردیم الان خالت رفته ایذه ومن موندم خاط...
دل نوشته
سلام دختر خوشگلم این اولین مطلبی که برات مینویسم الان که من مشغول نوشتنم تو با بابات بازی میکنی الان 29 ابان 1392 هست خیلی شلوغ شدی از دیروز متوجه شدیم که چقدر خاله بازی رو دوست داری میز وصندلی اسباب بازی رو میاری واسه عروسک هات چای میریزی یواشکی ازت فیلم گرفتم وقتی بزرگ شدی نگاه کن دیشب رفتی بالا پیش ماجون بخوابی اونقدر رو تخت وول میخوری که نصف شب من از صدای افتادنت خودمو رسوندم بالا خودت نفهمیدی یه اتفاق که دیروزواست افتاد من رفته بودم بیرون کار داشتم اونقدر که محو تماشای کارتون میشی میخواستی ادعا لیکو رو در بیاری پیشونیت خورده بود به در وزخم شده بود تا شب سرتو با شالت بستی که من مریضم ...